فراز هایی از "مانيفست جمهوریخواهی" دفتر دوم
میگويند دوره قهرمانگرايی و انتظار نجاتدهنده داشتن گذشته است و بر اين مبنا زيرآب مبارزه برای عدالت و آزادی را میزنند. غافل از آنكه به هيچوجه نمیتوان از «دوره قهرمانگرايی گذشته است» عدم مبارزه با خودكامگان را نتيجه گرفت، مبارزه در راه آزادی فینفسه ارزشمند است. جوامع دموكراتيك هم فاقد قهرمان نيستند. در اين نوع جوامع با كثرت قهرمان روبرو هستيم. در حالی كه در جوامع خودكامه رهبر خدايی میكند و مخالفين ازخودگذشتهاش قهرمان میشوند. در اين نوع جوامع عوام الناس انتظار دارند كه قهرمان تمام مشكلات و مسائل تاريخی-اجتماعی آنان را رفع و حل كند. اما نه هيچ انسانی قادر به چنان كاری است. و نه دموكراسی حلال تمام مشكلات ابناء بشر است.آری از طريق سياست و از راه دموكراسی نمیتوان تمام مشكلات و مسائل را رفع و حل كرد. بزرگترين مشكل يا يگانه مشكل جامعه هم، نظام سياسی حاكم نيست، تا با تغيير نظام سياسی، همه مشكلات حل شوند. مسائل فرهنگی، راه حل فرهنگی میطلبند. مسائل اقتصادی راه حل اقتصادی دارند. مسائل اجتماعی راه حل اجتماعی دارند. روشن است كه مردم و روشنفكران هم دموكرات نيستند.[١] ولی از هيچيك از اين مقدمات صادق نمیتوان اين نتيجه كاذب را استنتاج كرد كه پس فعاليت سياسی بيهوده است، پس مبارزه با ديكتاتوری وقت تلف كردن است. پس تلاش در راه استقرار نظام دموكراتيك آب در هاون كوبيدن است. يا اگر هم نظام دموكراتيك بيايد، كار چندانی از آن برنمیآيد، چرا كه همه مسائل، كه مسائل سياسی نيست. سنت فرهنگیای (نظام فرهنگی) كه ما را در بر گرفته، اُم المسائل است. پس بايد اجزاء و مؤلفههای فاسد و نادرست فرهنگ عمومی را تغيير داد و اصلاح كرد.آدمی وقتی نااميد و سرخورده میشود، برای انفعال خود «دليلتراشی» میكند. كار تا بدانجا پيش میرود كه مبارزات آزاديخواهانه گذشتگان را خيالپروری میخوانند. هر كس كليّت نظام حاكم را بپذيرد و در انتخابات رياست جمهوری شركت نمايد، با خيالپروری وداع گفته است ولی پيگيری اهداف راديكال به روشهای غير خشونتآميز، گام در هوا برداشتن است. بدين ترتيب اگر كسی انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری را تحريم كند، خيالپرور است.[٢] برخی ديگر بر اين باورند كه مردم از سياست بريدهاند و ديگر اهميتی به نزاعهای سياسی ميان زمامداران با مخالفان داخلی و خارجيشان نمیدهند. مردم میخواهند زندگی كنند، خوش بگذرانند، راحت باشند. كسی به كارشان كاری نداشته باشد، برای آنها مهم نيست، چه نوع نظامی و چه افرادی حاكم باشند. به فرض آنكه اين توصيف از وضعيت اجتماعی ايران درست باشد، از آن چه نتيجهای میتوان گرفت؟ آيا وظيفه روشنفكر، دگرانديش و فعال سياسی تبعيت از عوام الناس است؟ آيا اين رويكرد آنان را عوامزده (قبول مشهودات، مقبولات، مسلمات، مظنونات، موهومات و مخيلات مردم) نمیكند؟ چه برهانی اقامه شده است كه تمام افكار و رفتار مردم درست است؟ مگر همه آدميان سراپا «خرقه تردامن و سجاده شرابآلوده» نيستند؟ پس چرا مردم را معصوم و بیگناه فرض میكنيم. بايد رفتار مردم را، مثل نظام سياسی، به نقد كشيد. همه مشكلات ناشی از نظام سياسی نيست. بايد به نقد و داوری مردم (روشنفكر هم يكی از آحاد مردم است) پرداخت. نبايد به دنبال خوشايند و بدآيند مردم بود بايد به خاطر مصالح مردم به دفاع از آزادی و دموكراسی و عدالت پرداخت. بدين معنا بايد آرمانگرا بود، نه عوامگرا. اگر پوپوليسم محكوم است، كه هست، پرچم مبارزه سياسی را نمیتوان به دست تودههايی سپرد كه در شرايط بحرانی سودايی جز تخريب و انتقام ندارند و فقط به فكر مجازات حاكمان پيشيناند تا استقرار و تحكيم نظامی دموكراتيك. اگر سخن حقی وجود دارد، بايد آن را با مردم در ميان نهاد. اگر مبارزه با نظامهای اقتدارگرا جهت تأسيس جامعه باز و نظام دموكراتيك حق است، حتی اگر تمام مردم يك كشور مدافع نظام خودكامه باشند، يا بودن و نبودن آن برايشان بیتفاوت باشد، دموكرات آزاديخواه حق (و بلكه وظيفه) دارد يكتنه در مقابل آن نظام بايستد. مبارزات آزاديخواهانه را هميشه افراد اندكی آغاز میكنند، اما رفتهرفته ديگران بدان میپيوندند. بازيگر سياسی نمیتواند به بهانه سياسی نبودن مردم يا عدم همراهی مردم از حقطلبی و آزاديخواهی دست بشويد. دگرانديشان در نيمه پايانی قرن گذشته در تمامی جوامع غير دموكراتيك، اقليتی انگشتشمار را تشكيل میدادند. ولی همان اقليت با ايستادگی و شجاعت و تحمل رنج، مسير دشوار دموكراسی را گشودند.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home