Tuesday, February 28, 2006

امروز: معصومه شفيعی همسر اكبر گنجی با ارسال نامه ای به ادعاهای برخی مقامات قضاوی درباره وضعيت همسرش پاسخ داد.متن كامل اين پاسخ نامه در ادامه می آيد:متن زير جوابيه سخنان آقايان سالاركيا_ معاون امور زندان‌های دادستان تهران_ و سليمانی_ مديركل زندان‌های استان‌ تهران_ در مورد وضعيت آقای گنجی است كه از سوی ايسنا در تاريخ ٥/١٢/٨٤ منعكس شده است:آقای سالار كيا اظهار داشته‌اند: "ملاقات‌های وی [آقای گنجی] آزاد است و در فضايی كه در اختيار دارد تمام امكانات لازم هم وجود دارد و مشكل خاصی از نظر مكانی برای وی وجود ندارد."سخنان آقای سالار كيا به شدت تكذيب می‌شود. ملاقات آقای گنجی نه تنها آزاد نيست بلكه دادستانی نيز به تقاضاهای شفاهی و كتبی مكرر وكيل آقای گنجی _ آقای دكتر مولايی_ مبنی بر ملاقات‌ وی نيز پاسخی نمی‌دهد و چند ملاقات انجام شده ماه‌های اخير نيز توسط پيغام‌های با واسطه يكی از بازجويان آن بند به ما صورت گرفته است. و اين موارد خلاف در حالی است كه آقای گنجی ٦ سال تمام در زندان جمهوری اسلامی به سر می‌برد و طبق قانون بايد در بند عمومی نگهداری شود نه در بند انفرادی فوق امنيتی آن هم متعلق به يك ارگان نظامی_ حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران_ .لطفا آقای سالاركيا به عنوان يك مقام مسئول توضيح دهند كه با چه استناد قانونی آقای گنجی ١٨٠ روز است كه در انفرادی به سر می‌برد؟ با چه استناد قانونی از تغذيه مناسب و مرتب حتی در حد جيره زندان و نيز مراقبت‌های پزشكی و امكانات دارويی با وجود بيماری‌های دردناك محروم است؟ با چه استناد قانونی در شهريور ٨٤ مورد ضرب و شتم و شكنجه ماموران تحت امر آقای مرتضوی و مقامات بالاتر قرار گرفته است؟ چه خوب است مكانی كه آقای گنجی نگهداری می‌شود با "تمام امكانات لازم آن" مورد بازديد خبرنگاران مستقل داخلی و نيز نمايندگان حقوق بشر سازمان ملل قرار گيرد تا قدری از اين همه فشار بين المللی در مورد نقض حقوق بشر در ايران كاسته شود.آقای سليمانی فرموده اند: "گنجی به صورت انفرادی نگهداری نمی‌شود. حال گنجی خوب است،‌ وی تحت كنترل است و مشكل خاصی ندارد. مجموعه‌ای كه وی در آن نگهداری می‌شود يك سوئيت كامل با سرويس و حياط است."آقای سليمانی! اگر گنجی به صورت انفرادی نگهداری نمی‌شود لطف كنيد و حداقل نام يكی از هم‌بندی‌ها او را ذكر كنيد. اگر حال گنجی خوب است پس چرا وزن او به ٥٠ كيلوگرم رسيده و جز اسكلت از او باقی نمانده است. اين كه وی "تحت كنترل" است شكی در آن نيست؛ به مدد تكنولوژی پيشرفته وارداتی استراق سمع و دوربين‌های مخفی پيشرفته، كنترل ٢٤ ساعته فرزندان مخلص و مومن و با وجدان اين آب و خاك، برای شيفتگان قدرت امری سهل و آسان است. تشخيص اين كه گنجی "مشكل خاصی" دارد يا ندارد كار ساده‌ای است: نظر پزشك متخصص زندان را كه ٢ ماه پيش گنجی را معاينه كرده بپرسيد. چه كسی برای او MRI كمر تجويز كرده چه كسی برای او داروهای خاصی تجويز كرده كه هنوز به دستش نرسيده است چه كسی برای او فيزيوتراپی را ضروری دانسته است؟ يعنی می‌فرماييد _جناب دكتر سليمانی!_ تشخيص پزشك متخصص خودتان را نادرست می‌دانيد؟آقای سليمانی! آن طور كه در سيمای جمهوری اسلامی نشان داده می‌شود زندان گوانتانامو نيز فضای وسيعی دارد بسيار وسيع تر از بند ٢ الف، پس در زندان گوانتانامو نيز به صرف فضای وسيع آن با زندانيان خوش رفتاری می‌شود. آيا ملاك رفتار با زندانی فضای زندان است يا كليه حقوق ابتدايی انسان كه از او دريغ می‌شود؟ اين سوئيت كامل ارزانی خودتان. ملك طلق شماست و ساكن نهايی آن نيز خود شما و اربابان قانون شكنتان خواهيد بود.آقای سليمانی! چگونه وجدان شما اجازه می‌دهد راجع به چيزی كه نديده‌ايد اين گونه صريحاً اظهارنظر كنيد فراموش نكنيد كه جان انسانی مطرح است. مگر فراموش كرده‌ايد كه آقای عليزاده_ رئيس كل سابق دادگستری استان تهران_ در گزارش جنجالی خود در مورد موارد خلاف قانون در دستگاه قضايی يادآور شده بود كه نمايندگان ايشان_ آقای عليزاده_ را به بند ٢ الف راه نداده اند و از اين بابت شاكی بود؟البته پست و مقام و شأن شما اجل از آقای عليزاده است؛ انشاءالله كه شما را به آن بند راه داده باشند.معصومه شفيعی

Saturday, February 25, 2006

برنده جایزه گچ طلایی و استاد شارلاتانی

تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
اکنون کمتر از یک ماه به پایان دوران محکومیت نا عادلانه "اکبر گنجی" راد مرد پای در بند باقی مانده است.
ایرانیان آزاده و بسیاری از جهانیان چشم نگران با وی مهر سکوت بر لب زدند تا مستمسکی دیگر برای بیشتر آزردنش بدست دوستاق بانان نا مردمش ندهند.
اما همگان دست دعا بر آسمان چشم براه آزادی وی هستیم .
انشاالله ...
نامه معصومه شفيعی درباره وضعيت نامساعد گنجی
معصومه شفيعی همسر اكبر گنجی با انتشار نامه ای نسبت به وضعيت وی ابرازنگرانی كرد.متن كامل اين نامه در ادامه می آيد:امروز، دوشنبه ، ١/١٢/٨٤ دقيقا ١٧١ روز است كه آقای گنجی در انفرادی امنيتی ٢ الف متعلق به حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران به طور غيرقانونی و در حداقل شرايط زيستی يك انسان به سر می‌برد. آخرين مرخصی ايشان حدود ٩ ماه پيش بود. آخرين ملاقات ما ٢ هفته پيش بود. از نظر جسمی شرايط مطلوبی ندارد كه امر با توجه به نگهداری ايشان در شرايط بسيار سخت انفرادی و در محدوديت بسيار شديد غذايی و دارويی و حتی بعضا محروميت از جيره دولتی، دور از انتظار نيست.از كمر درد، زانو درد شديد، ناراحتی‌های مزمن گوارشی_ كه در اثر كمبود مواد غذايی و حذف كامل ميوه و سبزيجات ايجاد شده_ ، واريس، ضعف شديد جسمانی، پايين بودن فشار خون و ... رنج می‌برد. گنجی را در بند ٢ الف به حال خود رها كرده اند؛ آنها سعی كرده و می‌كنند كه گنجی را فراموش كنند و اين فراموشی را به افكار عمومی نيز سرايت دهند. گوش شنوايی نيست كسانی كه رسيدگی به امور مردم را تكفل كرده‌اند به تنها چيزی كه توجه ندارند و اهميت نمی‌دهند حقوق همين مردمی است كه از بركت وجود آنان به اين پست و مقام رسيده‌اند. به نظر می‌رسد كه عقب‌نشينی در صحنه بين المللی بايد با ظلم و جور داخلی جبران شود.دقيقا ٢٨ روز ديگر محكوميت ٦ ساله آقای گنجی پايان می‌يابد. برای رسيدن آن روز لحظه شماری می‌كنم. اميدوارم روزی برسد كه ديگر مجبور نباشم مظالم رفته بر خود و عزيزانم را روی كاغذ بياورم تا بلكه فرياد رسی بيابم.آنان فكر می‌كنند اگر نام گنجی را از رسانه‌ها و مطبوعات داخلی حذف كنند، رفتار غيرانسانی آنان با گنجی و گنجی‌ها نيز فراموش می‌شود.سرنوشت محتوم و اسف بار عاملان به اين شيوه‌ها با نگاهی گذار به تجربه رژيم بعث عراق و رژيم‌های غيردمكراتيك بلوك شرق در سال‌های اخير عبرت آموز است.معصومه شفيعی١/اسفند/٨٤

كز بيم مور در دهن اژدها شدم

مزدك بامدادان
يكشنبه ٢٣ بهمن ١٣٨٤ از شاه زی فقيه چنان بود رفتنم / كز بيم مور در دهن اژدها شدم
بهمن آمد و جمهوری اسلامی، اين فرزند نارس و كژوكول و لهيده مغز تاريخ ايران بيست و هفت ساله شد. بيست و هفت سال گذشت، ولی چه كسی می‌داند كه بر ما ايرانيان در اين ساليان چه گذشته است؟ بر مردمانی كه خودكامه‌ای خودبزرگ بين، كه گمان برده بود براستی خورشيد نژاد آريا است، دستشان را نه، كه گوششان را گرفته بود و بسوی دروازه‌های تمدن بزرگ ميكشيدشان، و آنان پای بر زمين می‌كوفتند و پاشنه در خاك فرو می‌كردند و دست ياری بسوی دستاربندانی می‌يازيدند كه پايشان در سده بيستم و سرها و دلهاشان در سده‌های هفتم و هشتم بود. مردم بَرشده بخت اين آب و خاك برای آزادی خود از كسانی ياری می‌خواستند كه در حجره‌های خود هنوز در باره چگونگی رفتار با برده و كنيز سخن می‌گفتند. بيست و هفت سال نه، كه بيست و هفت سده گذشت. توده خواب آلود و گيج و منگ و گول آنروزگاران سرمست از باده خودويرانگری هر آنچه را كه داشت و هرآنچه را كه ميبايست و می‌شايست كه روزی بدست آرد، در سينی زرين پيشكش كسانی كرد، كه كمر به نابودی اين سرزمين بسته بودند، تا اسلام زنده بماند. مردم ايران در سال پنجاه و هفت از ديدگاه روانشناسی دست به يك خودكشی فرهنگی زدند، مانند تنی يكپارچه كه گريزگاهی نمی يابد و خود و سرنوشتش را از بلندای بام تاريخ بزير می‌افكند. و از دل اين خودكشی تاريخی نه يك مردار، كه موجودی درهم شكسته و بی توش و توان بر جای ماند، كه تو گوئی ديگر هيچ انگيزه‌ای برای زيستن ندارد. با همسرم به تماشای فيلمهای آن روزگاران توفانی نشسته‌ايم. مردم همه شورند و آتش، همه جنبش‌اند و خروش، و تنها با نگاه امروز است كه ميتوان ديد، چگونی ملتی يكپارچه دورخيز برمی دارد تا خود را به ژرفنای پرتگاهی مرگ آور و نيستی زا پرتاب كند و در اين شتاب روزافزون خود بسوی نيستی سر از پا نمی شناسد. از اين آميزه غم انگيز پاكی و نادانی اشك از چشمان هردومان ميجوشد و بر چهره سرريز می‌شود، تا فرزندانمان بپرسند: «آيا از آنچه كه كرده ايد، پشيمانيد؟»بيست و هفت سال گذشت، ما نوجوانان آن ساليان دور زنانی و مردانی ميانسال شده ايم و اين فرزند نارس و كژوكول و لهيده مغز تاريخ ايران حال كه بود و نبود اين خانه را به باد ويرانی داده است، پای در كوچه گذاشته تا آتش در خان و مان همسايگان زند و جهان و بويژه باختر آن تو گوئی پذيرفته است كه با اين پديده روزگار بايد بسازد، همانگونه كه فرزند عقب افتاده هر خانواده‌ای از حقوقی ويژه برخوردار است.بيست و هفت سال پيش نسل من كه تشنه آزادی بود، بدنبال كسانی افتاد كه از هر گونه پيشرفتی بيزار بودند و هر آنكس را كه خواب ژرفشان را برمی آشفت دشمن می‌داشتند و بدنبال كسی می‌گشتند كه باز برايشان داستان بسرايد، تا بخوابند و آماده بودند كه در اين راه از همه چيزشان بگذرند. تا كسی آمد كه ارمغانش برای مردمی بپاخاسته و شوريده و سرمست تنها يك "هيچ" بود و ديری نپائيد كه همو، كه ميخواستند داستانسرای بستر خواب خوششان باشد، در گوششان جادوئی خواند تا بخوابند و در خواب كابوسی بی پايان را هر شب و هر روز و هر بهار و هر خزان، دوباره ببينند.به فرزندانمان چه بگوئيم؟ آيا از آنچه كه كرده ايم پشيمانيم؟ آيا سرنوشت اين سرزمين كهن را می‌شد كه به گونه‌ای دگر نگاشت؟ آيا ما گناهكار و به تاريخ اين آب و خاك بدهكاريم؟ آری! ما گناهكاريم! گناهكاريم، از آن رو كه فرزانگان و فرهيختگان سرزمينمان در هر روزگاری به هزار زبان گويا و سرراست ما را از فقيه ترسانده بودند و گفته بودند كه از آنان دوری بجوئيم و راه خود از آنان جدا كنيم. مگر خداوندگار در مثنوی خود نگفته بود:«ماهی از سر گنده گردد، نی ز دُم / فتنه از عمّامه خيزد، نی ز خُم»؟و ناصر خسرو نسروده بود: « از شاه زی فقيه چنان بود رفتنم / كز بيم مور در دهن اژدها شدم »؟ما گناهكاريم و سزاوار سرزنش فرزندانمان، چرا كه نياموختيم، و سزاوار چيزی بدتر از جمهوری اسلامی، اگر كه باز از آموختن سربپيچيم و بر نادانی خود پای بفشاريم و بر آن بباليم.خداوند دروغ، دشمن و خشكسالی را از ايران زمين بدور داردبهمن هشتادوچهارمزدك بامدادان
mazdakbamdadan@arcor.de

بخاطر می آورید در روز های پر شور انقلاب یکی از شعار های مورد توجه و عنایت آیت الله خمینی همین شعار " زندانی سیاسی آزاد باید گردد " بود ؟!
اینک بنگرید تظلم خواهان شعار پرداز دیروز خود ظالمان امروزند !! و نا جوانمردانه تر از رژیم خاین شاه با زندانیان سیاسی رفتار میکنند !!!

با شما هستم ای کوردلان ... ای کران ... ای جابران... ای اهریمن صفتان از شاه و عاقبت رژیم جابرش عبرت بگیرید ....
"پیش از آنکه مورد قهر ملت واقع شوید زندانیان سیاسی را آزاد کنید!!"

دنیا پر از حرفهای خوب و بد و آ دمهای خوب و بده اما هیچ دلیلی وحود نداره که حرفای خوبو آدمای خوب زده باشن !!!

Life is not lost by dying; life is lost minute by minute, day by dragging day, in all the thousand small uncaring ways. S.V. Benet
If we couldn't laugh, we'd all go insane. Jimmy Buffet
The gods too are fond of a joke. Aristotle
It is easier to fight for one's principles than to live up to them. Alfred Adler
man who seeks truth and loves it must be reckoned precious to any human society. Frederick the Great
Comedy is tragedy plus time Carol Burnett
If life doesn't offer a game worth playing, then invent a new one. Antho
'Angelo
There is more to life than increasing its speed. Mahatma Gandi
"Life is ours to be spent, not saved. D. H. Lawrence
"Life is short. Live it up. [Nikita Khrushchev]
My cat's breath smells like cat food. Ralph Wiggum
Education is the process of driving a set of prejudices down your throat. Martin H. Fischer
God is a comedian playing to an audience too afraid to laugh. Voltaire
"We don't see things as they are. We see things as we are. Anas Nin
By working faithfully eight hours a day, you may eventually get to be boss and work twelve. Robert Frost
Nobody realizes that some people expend tremendous energy merely to be normal. Albert Camus
Work is accomplished by those employees who have not reached their level of incompetence. Jaroo
The difficulty in life is the choice. George Moore
Life is a tale told by an idiot -- full of sound and fury, signifying nothing. William Shakespeare
Life is but a dream, a grotesque and foolish dream. Mark Twain
Don't let fear stop you. William F. Light
Harmony seldom makes a headline. Silas Bent